سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

گیسوان خاکی

آئینه هستم تاب خاکستر ندارم
پروانه ای هستم که بال و پر ندارم

از دست نامردی به نام تازیانه
یک عضو بی آسیب در پیکر ندارم

تا اینکه گریان تو باشم تا سحرگاه
در چشمهایم آنقدر اختر ندارم

چیزی که فرش مقدمت سازم در اینجا
از گیسوان خاکی ام بهتر ندارم

می خواستم خون گلویت را بشویم
شرمنده هستم منکه آب آور ندارم

بر گوشهایم می گذارم دست خود را
شاید نبینی زینت و زیور ندارم

وقتی نمانده گیسویی روی سر من
کاری دگر با شانه و معجر ندارم

لب می گذارم روی لبهایت پدر جان
تا اینکه جانم را نگیری، بر ندارم

علی اکبر لطیفیان


[ دوشنبه 91/9/27 ] [ 2:9 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 375
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1187268